کد مطلب:139239 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:252

تولد امام حسین
ابو عبدالله السبط الامام الوفی السید الزكی التابع لمرضاةء الله و الدلیل علی ذات الله الحسین بن علی علیه السلام به روز سیم از ماه شعبان در سال چهارم هجری به مدینه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله سعادت ولادت ارزانی داشت. و چون هفت ساله شد نیای او رسول خدای با رفیق اعلی پیوست و چون به سی و شش رسید، امیرالمؤمنین علی فایز [1] گشت و چون از شهادت پدر ده سال بر آمد، [2] برادرش امام ابو محمد حسن بن علی - سلام الله علیه - را اجل دریافت و ولایت عهد به نص حسن بدو مفوض گشت.

ابوعبدالله جعفر صادق علیه السلام گوید: چون حسن را وقت فرا رسید و او را به سعی معاویه زهر قاتل چشانیدند، با قنبر گفت: برادرم محمد بن علی را فرا [3] . من خوان. قنبر گوید به نزد او شدم و بی گاه [4] بود، چون مرا بدید، عظیم بهراسید. گفتم ابومحمد را اجابت فرمای. برجست و بر عجلتی هر چه تمامتیر بیرون دوید، چنان كه بند موزه ی [5] خویش به هم نتوانست پیوست. چون فرا رسید، سلام داد و بایستاد. حسن فرمود: بنشین و از چون تویی نشاید كه نهان ماند آن سخن كه مردگان بدان زنده شوند و


زندگان بدان باز میرند. همگی جایهای دانش باشید و چراغهای تیرگی؛ و فروغ روز، خود پاره ای فروزانتر بود. [6] و خدای سبحانه، از نژاد ابراهیم، پیشوایان برانگیخت و هر یك را بر آن دیگر مزیتی نهاد و داوود را زبور داد و من از حسد بر تو نمی ترسم؛ چه، این سمت كافران باشد، قال الله تعالی «كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق» [7] و امیرالمؤمنین علی در روز جمل فرمود: «من اراد ان یبرنی فی الدنیا والاخرة فلیبر محمدا» [8] و در آخر سخن گفت: خدای سبحانه از همه ی خلق رسول را برگزید و او را صفوت عالم و خلاصه ی بنی آدم خواست و رسول امیرالمؤمنین علی را برگزید و عهد وصایت و ثقله ی امامت بدو گذاشت و امیرالمؤمنین علی مرا برگزید و من اینك برادرم حسین را پس از خویش برگزیده ام كه او به منصب امامت از همه كس سزاوارتر است، هم بر حسب ارث و هم از در استحقاق، و خدای سبحانه در كتاب محفوظ، این عهد بدو سپرد و او بدین مزیت هم از عهد نخست، مخصوص گشت.

محمدبن علی گفت: كاش مرا اجل دریافتی از آن پیش كه حدیث مرگ تو شنیدمی و مرا در محامد اخلاق و خصایص علوم كه نفس شریف و ضمیر آگاه تو بدان ممتاز است، در سر سخنهاست كه هرگز به پایان نرسد و البته دیگرگون نگردد؛ اگر چند در سیاقت آن استقصا رود و بادهای بزان [9] بر آن وزد «كالكتاب المعجم فی الرق المنمنم اهم بابدائه فاجدنی سبقت الیه سبق الكتاب المنزل و ما جائت به الرسل و انه لكلام یكل به لسان الناطق و ید الكاتب و لا یبلغ فضلك و كذلك یجزی الله المحسنین و لا قوة الا بالله» [10] .


آری، حسین از روی علم از هم داناتر است و از در حلم از همه تواناتر و از جهت رحم با رسول نزدیك. او خود امامی فقیه بود از آن پیش كه به جهان آید و وحی همی خواند از آن پیش كه به زبان آید و اگر خدای سبحانه دیگری به از رسول دیدی هر آینه او را برگزیدی و رسول علی را برگزید و علی تو را [11] [و تو خود حسین را، ما نیز تن فرا دادیم وبدین معنی رضا گشتیم. سلمنا و رضینا بمن هو الرضا و بمن نسلم به من المشكلات و ابو عبدالله حسین بن علی علیه السلام امامی بزرگوار بود صدری ویع و همتی بس رفیع داشت. كمال الفت و حمیت اسلام در نهاد او متمكن و به غیرت دین و عزت نفس معروف. گویند بدان زمان كه مروان از قبل معاویه عمل مدینه داشت بدو نامه كرد كه عمرو بن عثمان یاد كرد كه تنی چند از رجال عراق و وجوه مردم حجاز با حسین بن علی پنهان مراودت همی كنند و همی ترسم كه از اختلاط ایشان فتنه برآید و من خود از این معنی فحص كردم و بدانستم كه حسین را امروز با تو خلاف نخواهد بود و شاید از این پس او را رأی خلاف بود. معاویه بدو نبشت كه حسین را تعرض مرسان و او را به حال خویش گذار مگر آنكه او خود از بیعت ما سر زند و خلاف آغازد و خود او به حسین بن علی علیه السلام نامه كرد كه هر كس با خدای سبحان عهد كرد و میثاق داد شایسته چنان بود كه با پیمان خویش وفا كند و از نكث عهد بپرهیزد و تو خود مردم را به واجب شناخته ای و درست امتحان كرده ای. در نفس و دین خویش بنگر و بر امت رسول ببخشای و از داعیه ی فرقت و شق عصای امت بپرهیز و امت رسول را در


فتنه مینداز «و لا یستخنفنك السفهاء الذین لا یعلمون» و ابو عبدالله علیه السلام در جواب بدو نبشت كه مرا با تو سر جنگ و داعیه خلاف نیست، اگر چند چنان دانم كه خدای سبحانه بدین معنی رضا نشود و عذر من نپذیرد و تو خود از آن پس كه خدای سبحانه را عهد دادی و بسی سوگند یاد كردی كه به روزگار خویش شیعه علی را به هیچگونه تعرض نرسانی و از كینه ی ایشان فراموش كنی، چون دست یافتی از روی ظلم، بر هیچ تن نبخشودی و بسی مردم نماز گزار پرستش جوی كه ظلم را نیكو نداشتندی و بدعت را عظیم شمردندی و از خدای سبحانه همه وقت اندیشمند بودندی، بكشتی و از عذاب خدای و عقاب روز جزای، نهراسیدی. عمرو بن الحمق صاحب رسول آن بنده ی صالح كه فرط عبادت تن او لاغر كرده بود و رنگ او تیره نموده بكشتی و از آن پس كه او را عهدها نمودی و پیمانها دادی كه اگر پرنده ای را می دادی هر آینه از فراز كوه جانب تو شدی. زیاد بن سمیه كه بر فراش عبید ثقیف بزاد، به خود باز بستی و پسر پدر خویش خواندی با آنكه رسول فرمود الولد للفراش و للعاهر الحجر و براین بسنده نداشتی و او را بر مردم عراق حكم دادی تا دست و پای مسلمانان ببرید و چشمهای ایشان میل كشید و ایشان را بر شاخه های نخیل بیاویخت و چون درباره ی مردم حضرت موت [12] باتو نوشت كه ایشان ]بر دین علی باشد، بدو نوشتی تا همگان را بكشت و مثله [13] كرد و دین علی همان دین است كه بر قبول او عهد رسول با پدر تو بكوشید و در زمان خویش با تو در انداخت و تو خود به نیروی همان دین این منزلت یافتی وبدین جایگاه رسیدی، وگرنه بزرگ شرف تو و پدر تو همان دو رحلت


دی و تموز [14] بودی و مرا گویی در نفس و دین خویش بنگر و بر امت رسول ببخشای و امت رسول را در فتنه مینداز و من خود هر آینه بر این امت از ولایت تو فتنه ی عظیمتر نبینم و از برای خود و امت رسول، ثوابی فاضلتر از مجاهدت تو ندانم. پس اگر با تو دراندازم، مرا به سوی خدای سبحانه قربتی بود و اگر واگذارم، هم از خدای سبحانه مغفرت می طلبم و بر امر خویش توفیق رشاد می خواهم. فابشر یا معاویة بالقصاص و استیقن بالحساب و اعلم ان الله تعالی كتابا «لا یغادر صغیرة و لا كبیرة الا احصیها» [15] .

و از این گونه كلمات خشونت آمیز بسی نوشت و فضایح اعمال و افعال او در آن درج كرد و بدو فرستاد و با این همه خشونت جانب و عزت طبع، بسی متواضع و فروتن بود، با فقرای امت بر یك خوان می نشست و بر سیره ی مساكین می زیست و آنچه داشت بر ایشان ایثار می كرد.


[1] اشاره به كلام «فزت و رب الكعبة» است كه حضرت پس از اصابت شمشير به سر مباركشان، فرمودند.

[2] سپري شد.

[3] به، نزد.

[4] بي مقوع، نابهنگام.

[5] كفش.

[6] روشنايي بخش تاريكيهاي (جهل و گمراهي) باشيد كه روشنايي برخي روزها بيشتر از روزهاي ديگر است.

[7] البقره: 109.

[8] هر كس خواست در دنيا و آخرت به من نيكي و احسان كند، پس بر محمد نيكي روا دارد.

[9] وزان، تند.

[10] همچون كتابي روشن بر كاغذي آراسته كه هر چه مي خواهم آشكارش كنم، خود را چنان مي يابم كه به سوي آن پيشي گفته ام مانند پيشي گرفتن كتاب فرود آمده از آسمان و آنچه پيامبران آورده اند و آن سخني است كه زبان سخنگو و دست نويسنده به آن مانده و خسته گردد و به جايگاه فضل تو دست نيابد و خدا اين چنين نيكوكاران را پاداش مي دهد و قدرتي جز او نيست.

[11] پايان بيان محمد بن حنفيه در نسخه ي اساس ناقس است. باقي كلام او را از نسخه ي خطي فيض الدموع در كاخ گلستان تكميل كرديم.

[12] در نواحي يمن است مشتمل بر دو مدينه كه يكي شام گويند و ديگري را تريم و نزديك به دريا واقع است در جانب عدن و از بلاد قديمه است. به آنجاست قبر هود عليه السلام رك: آثار البلاد و اخبار العباد، زكريا بن محمد قزويني (682 -600 ه. ق) ترجمه ي محمد مراد بن عبدالرحمان (ق 10) ج 44 - 43/1، دانشگاه تهران، 1371.

[13] قطعه قطعه كردن.

[14] در دي (زمستان) به سوي يمن رفتند و در تموز (تابستان) به شام و بزرگ تجارت قريش و همه افتخارشان از اين دو سفر بود (مؤلف) در اينجا حضرت اشاره به سوره ي قريش دارد. لايلاف قريش، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف. قريش در اين دو سفر كه براي كسب و تجارت مي رفتند به خاطر احترام كعبه و خانه ي خدا در راهها امنيت داشتند و خداوند با بعثت حضرت رسول اين منت را بر آنها نهاد كه در ايام حج همه به مكه مشرف شدند و آنجا نيز محل تجارت قرار گرفت.

[15] الكهف، 49.